پیرمرد خوشحال
تاريخ : دو شنبه 23 بهمن 1391 | 11:10 | نويسنده : katayun-alone

هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج

کردم و حالا باردار شده و

کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟

دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب… بذار یه داستان برات

تعریف کنم. من یه نفر رو

می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو

برای شکار کردن از دست

نمیده. یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته

اشتباهی چترش رو به جای

تفنگش بر میداره و میره توی جنگل. همینطور که میرفته جلو یهو

از پشت درختها یه

پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتر رو

به طرف پلنگ نشونه می

گیره و ….. بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!



پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتماً یه نفر دیگه پلنگ رو

با تیر زده!

دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقاً منظور منم همین بود


var showTweet = true;

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: